مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
از فـراق تو نـمـردیـم مـسـیـحا نـشـدیم چـشم ما تار نشد از غـم و بـیـنا نشدیم جای تو دست به دامان طبـیـبان بودیم حـقـمـان بـود اگـر بـاز مـداوا نـشـدیـم بیتو یک عمر پی هرکس و ناکس رفتیم گم شدیم آخر ازین غـفلت و پیدا نشدیم نام مجنون بروی ماست ولی کو مجنون؟ وقـتی از هـجر تو آواره صحرا نشدیم درد این است که ما محض رضای دل تو بیـخـیـال خـوشـی فـانـی دنـیـا نـشـدیـم خاک عالم به سر ما که دراین عمر دراز لحظه ای مشتری یـوسف زهـرا نشدیم گریه کردیم ولی گریۀ بیفکر چه سود؟ قـطره بودیم ولی وصل به دریا نشدیم پـیـش ما آمـدی اما همه غـفـلت کردیم لحـظـهای پـای قـدم رنجـۀ تو پا نشدیم قصدمان بود همه سنگ صبورت باشیم قـصدمان بود که از بخت بد اما نشدیم همه رفـتـند حـرم ما که نرفـتـیم هـنوز زائـر مـرقــد شـشگـوشـۀ آقـا نـشـدیـم کاش میشد که تو ما را به زیارت ببری یک شب جمعه به پابوسی حضرت ببری |